
اطراف ما پر از جزوه نویسها، ملاتقطیها، کارگران قابل جایگزین و کارمندان ترسو است. مشکل این است که این افراد، همگی رنج میبرند. علت رنج آنها این است که نادیده گرفته میشوند. حقوقشان خیلی کم است و از کار بیکار میشوند. در این مطلب از عصرآگاهی با خلاصه کتاب مهره حیاتی اثر ست گاردین آشنا میشوید.
مهره حیاتی چیست؟
در یک سیستم تمام هم و غم ما باید وجود انسانهایی غیر قابل جایگزین باشد.
هر شرکتی به یک مهره حیاتی نیاز دارد، کسی که بتواند همه چیز را در کنار هم نگه دارد و تغییر ایجاد کند. برخی شرکت ها هنوز این نکته را درک نکردهاند، شاید هنوز به آن اقرار نکردهاند. ولی همه ما به اشخاص هنرمند نیاز داریم. هنرمندان، افرادی نابغه برای یافتن پاسخ های جدید، ارتباطات جدید با روش های جدید برای پیشبرد امور هستند.
این شخص کسی نیست جز خود شما!
هرقدر جایگزینی افراد راحت تر باشد، درآمد آنها میتواند پایینتر باشد.
این فرصتی برای شماست. یک کارمند غیر قابل جایگزین، انسانیت، ارتباطات و هنر را با خود برای شرکت به ارمغان میآورد. او مهرهای کلیدی است. مهرهای که نمیتوان بدون او زیست. کسی که با او میتوان پیشرفت کرد و به جایی رسید.
دست از غر زدن بر سر وضعیت اقتصادی بردارید و سعی کنید بفهمید که شغل کارخانهای نابود شده است. به جای آن به فرصتی فکر کنید که برایتان ایجاد شده تا به آدم غیر قابل جایگزین و بی نظیری تبدیل شوید که همه به دنبالش هستند.
چگونه مهره حیاتی باشیم؟
مهره های حیاتی جزء عناصر سازنده ضروری برای ساخت سازمان های باارزش در آینده هستند. آن ها سرمایه یا ماشین آلات گران قیمت را وارد کار نمیکنند. همچنین کورکورانه به تبعیت از دستورات نمیپردازند و صرفا نقش یک کارگر را ایفا نمیکنند. مهرههای حیاتی، غیر قابل جایگزین و در واقع نیروی محرک آینده ما هستند.
نظر مارکس
افراد به دو گروه تقسیم میشوند: مدیر و کارگر. مدیر دارای ماشین است، کارگر از دستورات پیروی میکند.
مدیر در صورتی که بتواند بیشترین کار را با کمترین حقوق پرداختی به انجام برساند، پیروز شده و اگر نتایج حاصله را بهتر کنترل کند، برایش بهتر خواهد شد. به عقیده اسمیت، این اتفاق خوبی بود. اما مارکس این وضعیت را برای کارگران خبیثانه میدانست و اصرار داشت که به زور باید ساختار کلی را رها کرد.
اگر دنیا فقط از دو طبقه تشکیل نشده بود، چه می شد؟
اگر سرمایهدار در برابر کارگر نبود، بلکه دسته سومی هم وجود داشت که از امکانات هر دوی آنها بهره مند بود، چه میشد؟ از نظر من فرصت بسیار بزرگی در انتظار شرکت کننده سوم، یعنی مهره حیاتی است.
اکنون فرصتی است برای تغییر تمامی قوانینی که تمام عمر با آن ها زندگی کردهایم. جای خالی چنین کارکنانی احساس میشود و این جای خالی بدین معناست که بازار عاجزانه به شما نیازمند است. این بازی کثیف رو به پایان است. حداقل برای افرادی که شور و اشتیاق کافی برای گام نهادن در این راه داشته باشند.
درباره انتخاب تان فکر کنید!
آیا قادرید غیر قابل جایگزین باشید؟
بله حتما میتوانید.
این پرسشی مهم و مستحق پاسخی اندیشمندانه است. اولین موضوعی که باید درک کنید این است که دیگران قبل از شما این کار را کردهاند.
دیگران قبلا از دست نظام آموزشی شرکتی نجات پیدا کردهاند. از شغل اولشان جان سالم به در بردهاند، از دست دستورات مادرشوهرشان رهایی یافتهاند و تمام کارهای چالش برانگیزی را که برای تبدیل شدن به یک آدم غیرقابل جایگزین لازم است، انجام دادهاند.
دانستن این نکته ضروری است. چون به این معناست که غیرممکن نیست.
نکته دوم که حتی مهمتر از اولی است، این است: کسانی که دچار چنین تحولی شدهاند، هیچ برتری، حتی به اندازه سرسوزن، نسبت به شما ندارند.
درهرصورت، تمام مهرههای حیاتی در میان ما از استعدادهای جادویی بهره نمیبرند.
نه، آنها تصمیم گرفتهاند که به شکل جدیدی از کار اهمیت بدهند و خود را برای آن آماده سازند.
اگر میخواهید مهره حیاتی شوید، شاید دیگر محبوب دیگران نباشید.
ممکن است همین که تصمیم گرفتید غیرقابل جایگزین باشید، دیگر محبوب دیگران نباشید. حتی کسانی که اکنون دوستتان دارند، به دلایلی که برای خود دارند، ممکن است دوستتان نداشته باشند. به نظر من یا بالاخره قبولتان میکنند یا اینکه از همان اول شما را دوست نداشتهاند.
می توانید دست به کار مهمی بزنید. فکر کنم مطمئن نیستم که میخواهید یا نه؟
احتمالا ندای درونی ذهنتان آماده است. اعلام کنید که شاید نتوانید آنچه برایتان توضیح میدهم، انجام دهید. شرایط لازم را ندارید؟ به اندازه کافی باهوش نیستید؟ آموزش ندیده اید یا استعداد ذاتی ندارید که بتوانید موفق شوید؟
از شما یک جواب ساده و شفاف میخواهم. نمیتوانید یا نمیخواهید؟
دومی را میپذیرم. به احتمال زیاد نمیخواهید. ممکن است چنین تعهدی برایتان بسیار ترسناک یا دشوار باشد. احتمالا گام نهادن در این مسیر و تعهد برای تبدیل شدن به یک آدم غیر قابل جایگزین، به نظرتان خطرناک بیاید. چنین تعهدی تلاش زیادی میطلبد و برای برخی افراد ممکن است قابل تحمل نباشد.
شاید نمیخواهید، چون احساس میکنید از لحاظ مالی جور در نمیآید. از نظر من، این قضاوت شما یک طرفه و اشتباه است، چون تبدیل شدن به یک مهره حیاتی، در واقع از لحاظ مالی بهترین تصمیمی است که میتوانید بگیرید. ولی اختیار دست خودتان است. اگر قصد دارید که نخواهید، من حرفی ندارم.
اما اینکه نتوانید، حتی یک ثانیه چنین چیزی را قبول نمیکنم.
چه چیزی شما را به طرز عجیبی در کارتان موفق میکند؟
اگر شرکتتان بخواهد شخص خیلی بهتری را جایگزین شما در کارتان بکند، باید به دنبال چه چیزهایی باشد؟ احتمال کمی دارد به دنبال شخصی بگردند که علاقه مند به ساعات کاری بیشتر باشد، در صنعت تجربه بیشتری داشته باشد یا شخصی که بتواند در آزمونهای استاندارد امتیاز بهتری را کسب کند.
مطلب پیشنهادی: چطور به یک مدیر موفق تبدیل شویم؟
نه، مزیت رقابتیای که بازار کار می طلبد شخصی است انسانتر، با ارتباطات بیشتر و پخته تر. کسی که علاقه و انرژی زیادی داشته باشد و بتواند همه چیز را همان طوری که هستند ببیند و بدون هیچ بیمی، با تصمیم گیریهای درست، با اولویتهای مختلف سروکله بزند. کسی که در مواجهه با تغییر، انعطاف پذیر و در برابر سردرگمیها تاب آور باشد.
اگر حساب شده کار کنیم، کارها را میتوانیم سریع تر به پایان برسانیم. اگر روال کار را در یک راهنما قید کنیم، می توانیم آن را به شخص دیگری بسپاریم. اگر به کس دیگری بسپاریم با هزینه کمتری برایمان تمام میشود.
درنهایت با دستهای از کارگران ناامید، استعدادهای تلف شده، خودکارسازی امور، تعامل با افراد جدید و پذیرش یک بیمار دیگر مواجهیم.
دیدگاهها (0)